۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

نگاه تو


من از زبان هيچ مادر بزرگي قصه نشنيده‌ام...
من شب‌ها با سكوت مي‌خوابم و سكوت بامن ...
و ما هر دو هيچ خوابي نمي‌بينيم
اما برعكس پايان تمام قصه‌ها
بالا كه رفتيم تو نبودي
پايين هم كه آمديم باز تو نبودي...
كم كم دارم باور مي‌كنم كه قصه‌ي ما
     تماما دروغ بود....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر