۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

شعري از استاد جعفر حميدي

آسايش دل ز مي برآيد ،‌ مي كو
آن شور و طرب ز ني برآيد، ني كو
آب از سر ماگذشت و آسايش سوخت
در دشت سكوت، خضر فرخ پي كو؟

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

زندگي

براي آنچه دوستش داري
از جان بايد بگذري
بعد مي‌ماند زندگي
و آنچه دوستش داشتي.
شمس لنگرودي



باد مي‌وزد
ميوه نمي‌داند
زمان افتادن او
امروز است.

شمس لنگرودي

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

انتشار كتاب جديد استاد شمس لنگرودي

لب خواني هاي قزل آلاي من منتشر شد:


چه آشوبی است
در قلب تو دریا!
ماهیان بزرگ، ماهی‌های کوچک را شکار می‌کنند
ماهی‌های کوچک، جلبک‌ها، حشره‌ها
ارواح کهنه‌ی دزدهای دریایی
در غارهای تو پنهان می‌لرزند
غرق شدگانت هنوز
در انتظار رهائی
در کف موج‌ها خیره‌اند
و تو آنقدر آرامی
که سر بر زانویت می‌گذاریم
و به خواب می‌رویم.
دلشوره‌هایت
کودکان تواند
و تو دوست‌شان می‌داری
غرق‌شدگان، ملاحان، بادهای گمشده
فرزندان تواند
و تو دوست‌شان می‌داری.
چه غلغله‌یی است
در قلب تو دریا
و چه لبخندی
بر چهره‌ی آرام تو.

۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

نگاه تو


من از زبان هيچ مادر بزرگي قصه نشنيده‌ام...
من شب‌ها با سكوت مي‌خوابم و سكوت بامن ...
و ما هر دو هيچ خوابي نمي‌بينيم
اما برعكس پايان تمام قصه‌ها
بالا كه رفتيم تو نبودي
پايين هم كه آمديم باز تو نبودي...
كم كم دارم باور مي‌كنم كه قصه‌ي ما
     تماما دروغ بود....

۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

بهار سبز

ماهى هميشه تشنه ام
در زلال لطف بيكران تو
مى برد مرا بهر كجا كه ميل اوست
موج ديدگان مهربان تو

زير بال مرغكان خنده هات
زير آفتاب داغ بوسه هات
- اى زلال پاك - !
جرعه جرعه جرعه ميكشم ترا بكام خويش
تا كه پر شود تمام جان من ز جان تو !

اى هميشه خوب !
اى هميشه آشنا !
هر طرف كه ميكنم نگاه
تا همه كرانه هاى دور
عطر و خنده و ترانه ميكند شنا
در ميان بازوان تو !

ماهى هميشه تشنه ام
اى زلال تابناك !
يك نفس اگر مرا بحال خود رها كنى
ماهى تو جان سپرده روى خاك !

فريدون مشيرى

سومين همايش سبز

جلسه سوم همايش سبز در برگزار شد و منتخب اين ماه خاله عزيزم بود اميدوارم كه دوستي‌هامون سالهاي سال ادامه داشته باشه و بچه‌هامون يادبگيرن كه چطور ميشه دوستي‌هاشون و با دوام تر كنن يه قرار خوبي كه گذاشتيم اين بود كه همايش سبز مازندراني‌ها هم به جمع خيريه اضافه شدن.

۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

بيا تا يار هم غمخوار هم باشيم....

چرا همگان را نبخشم

چرا از خاطر نبرم زخم‌ها را
من كه فراموش خواهم­كرد
نشانی خانه‌ام
چهر­ه­ی كودكم
و تلفظِ نامم را از دهانت
و شعله كه بر باد خواهدرفت
شمس لنگرودي