۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

بهار سبز

ماهى هميشه تشنه ام
در زلال لطف بيكران تو
مى برد مرا بهر كجا كه ميل اوست
موج ديدگان مهربان تو

زير بال مرغكان خنده هات
زير آفتاب داغ بوسه هات
- اى زلال پاك - !
جرعه جرعه جرعه ميكشم ترا بكام خويش
تا كه پر شود تمام جان من ز جان تو !

اى هميشه خوب !
اى هميشه آشنا !
هر طرف كه ميكنم نگاه
تا همه كرانه هاى دور
عطر و خنده و ترانه ميكند شنا
در ميان بازوان تو !

ماهى هميشه تشنه ام
اى زلال تابناك !
يك نفس اگر مرا بحال خود رها كنى
ماهى تو جان سپرده روى خاك !

فريدون مشيرى

سومين همايش سبز

جلسه سوم همايش سبز در برگزار شد و منتخب اين ماه خاله عزيزم بود اميدوارم كه دوستي‌هامون سالهاي سال ادامه داشته باشه و بچه‌هامون يادبگيرن كه چطور ميشه دوستي‌هاشون و با دوام تر كنن يه قرار خوبي كه گذاشتيم اين بود كه همايش سبز مازندراني‌ها هم به جمع خيريه اضافه شدن.

۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

بيا تا يار هم غمخوار هم باشيم....

چرا همگان را نبخشم

چرا از خاطر نبرم زخم‌ها را
من كه فراموش خواهم­كرد
نشانی خانه‌ام
چهر­ه­ی كودكم
و تلفظِ نامم را از دهانت
و شعله كه بر باد خواهدرفت
شمس لنگرودي